مهمان
آنکه بود تا به صبح مهمان من
مهر او بود بر قامت عریان من
تا افق مستم نمود با عشق خود
با اذان بر خاست مرا از جای خود
وانگهی غسلم بداد با جام شراب
بوسه زد بر لبانم گفت این است صواب
مستانه وضو کردم بهر نماز
بدنش بود برایم جانماز
سجده کردم بر تن عریان او
هر کلام آیه ام بود نام او
بعد از آن روز دعایم شب و روز
بلکه باشم یکبار دگر مهمان او
ب. قشقائی
Comments